به گزارش خبرنگار پایگاه خبری حوزه هنری، محسن مومنیشریف رئیس حوزه هنری در مراسم شبی با نویسنده «نکوداشت محمدرضا بایرامی» برای توصیف و توضیح قابلیتها و تواناییهای بایرامی با بیان چند خاطره گفت: بایرامی را از 31 سال پیش تاکنون میشناسم. از زمانی که هنرجوی داستاننویسی در حوزه هنری بودم و آقای محمدرضا سرشار استادمان بود. استاد سرشار برخلاف سایر اساتید که برای مثال زدن از نویسندگان ایرانی یاد نمیکردند در مورد داستانهای تمثیلی از آثار محمدرضا بایرامی یاد میکرد. یادم هست در پاییز سال ۶۷ داستانی به نام «سپیدار مدرسه ما» را نقد کردیم و عنوان کرد که این اثر از محمدرضا بایرامی در کیهان بچهها چاپ شده است.
مومنی در ادامه افزود: در همین دورههای هنرجویی داستاننویسی، ما در حوزه هنری همزمان با پاییز سال ۶۷ داستانی به نام «سپیدار مدرسه ما» را نقد کردیم. استاد سرشار عنوان کرد که این اثر از محمدرضا بایرامی در کیهان بچهها چاپ شده است. داستان خوبی بود و ما آن را تحلیل کردیم. آقای سرشار نیز نمادها و تمثیلهای داستان را بیان و نشان داد اثر کاملی است. و چند ماه بعد در جلسه سهشنبههای نقد داستان گرد هم آمدیم. بایرامی هم آمده بود. به خاطر دارم آن موقع سرباز بود و با پوتین سربازی به جلسه آمد. آقای سرشار در آن جلسه بسیار به او احترام گذاشت.
مومنی افزود: بایرامی در آن روزها جوانی کمرو بود. به همین دلیل محمدرضا سرشار در معرفی او گفت: «محمدرضا بایرامی همین الان هم نویسنده خوبی است.» از آن پس نگاهها به بایرامی متفاوت شد و انصافا هر کاری پس از آن از بایرامی منتشر شد یک اتفاق بود.
نویسنده کتاب «در کمین گل سرخ» ادامه داد: من شهادت میدهم بایرامی نویسنده بزرگی است. هر کدام از آثار بایرامی در حوزه ادبیات یک اتفاق بود. ما امیدوار بودیم در برخی حوزهها در سطح جهانی نویسنده داشته باشیم و فکر میکنم در حوزه ادبیات روستایی چنین اتفاقی افتاده است البته آقای بایرامی وارد حوزه جنگ و دفاع مقدس هم شده است و کتاب او به عنوان «هفت روز آخر» اثری شگفتانگیز و هولناک است.
مومنی با اشاره به اهمیت ادبیات روستایی و کمکاری نویسندگان داستان و رمان به این ادبیات گفت: ادبیات روستایی کشور تنها مرحوم فردی و محمدرضا بایرامی را دارد که از برجستگان این حوزه بوده و هستند. بایرامی نگاهی عمیق و متفاوت به روستا داشته و ارتباطش با جامعه روستایی بسیار ژرف است. آنچنان که خواننده با خواندن یک صفحه از کتابش به شناخت دقیق و نگاه نافذ وی از جامعه روستایی پی میبرد.
رئیس حوزه هنری گفت: بایرامی با همین تلاشها و فعالیتهایش از اروپاییها دو جایزه دریافت کرد. به این ترتیب امیدواریم ادامه مسیر آقای بایرامی جهانی شود.
نثر بایرامی با نگاهی شاعرانه، زبان فارسی را به خوبی میشناسد. این موضوع از ابتداییترین آثارش نمایان است. چرا که بایرامی از همان کارهای ابتدایی نثر پختهای داشت. حرفهای ناگفته او بیش از گفتههاست، از این رو در آینده شاهد حرفهای بیشتری از او خواهیم بود.
بایرامی به سه نویسنده بزرگ جهان شباهت دارد
احمد دهقان از نویسندگان مطرح حوزه ادبیات پایداری نیز در بخش دیگری از این مراسم، با بیان مطالبی گفت: در زندگی خیلی اوقات هست که گمان میکنیم ما هستیم که زندگی و راه و چاه آن را انتخاب میکنیم و گاه نیز روزگار چنان میگذرد که فکر میکنیم زندگی است که برای ما دست به انتخاب زده است. من نمیدانم آقای بایرامی جزو کدام دسته هستند اما به باور من چه او نویسندگی را انتخاب کرده باشد و چه نویسندگی، او را باید به چنین اتفاقی دست مریزاد گفت.
وی در ادامه شخصیت رضا بایرامی را شبیه نویسنده تراز اول جهان دانست و گفت: نخستین کسی که به نظر من رضا به او بسیار شبیه است تولستوی است. تولستوی زندگی سرشار از تناقض دارد، در زمره نویسندگان عصر خود است و حتی به او پیامبر نویسندگان هم میگویند، اما در همین حس و حال پیامبرگونه نیز سرشار از تناقض است. در تمام طول زندگیاش خواسته کارهایی انجام دهد اما نتوانسته است. حتی این اتفاق در رابطه او با همسرش نیز نمود پیدا میکند. با این حال تولستوی از همه این تناقضها برای خلق آثار داستانیاش استفاده میشود. رضا هم در موارد بسیار زیادی شبیه به او عمل کرده است؛ شخصیتی پر از تناقض دارد که همواره از آنها در کنار تجربیات تلخ زندگیاش برای نوشتن استفاده کرده و به همین دلیل تجربه زیستیاش، مهمترین مایه کار او شده است.
دهقان ادامه داد: شخصیت دیگری که به باور من رضا بایرامی بسیار شبیه اوست، داستایوفسکی است. در شرح احوال او گفته شده که به همراه چهار نویسنده دیگر، در محفلی دستگیر و به اعدام محکوم میشود آنها را پای چوبه اعدام میبرند، چشمهایشان را میبندند، تفنگها را مسلح میکنند اما تیر هوایی شلیک میشود و او نقد میکند که این حادثه یکی از مهمترین لحظات زندگیاش بوده است. رضا هم در جنگ بوده و آن را از نزدیک لمس کرده و در داستانهایش بیشترین استناد را به آن لحظهها دارد. آثار او سرشار از لحظههایی دهشتآور از جنگ است که نمونه اعلایش را در «هفت روز آخر» و «آتش به اختیار» که هنوز خوب شناخته نشده است، میتوان یافت.
وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به شخصیت ادبی چنگیز آیتماتوف و شباهت رضا بایرامی به او گفت: آیتماتوف به زیباییهای زندگی اهمیت زیادی میدهد، برای او این مسئله مهم است که مردم بتوانند این زیباییها را درک کنند، او در آثارش نگران شهری شدن زندگی مردم است و به همین دلیل سعی میکند زندگیهای طبیعت را در داستان زنده کند ب ایرامی هم از این گوشهها در آثارش کم ندارد و به این نویسنده بسیار شبیه است. من او را یک نویسنده ششدانگ میدانم و بدون اغراق میگویم که او بزرگترین نویسنده نسل ما است؛ نویسندهای که کار ضعیف هم دارد اما بیشتر از آن باید شاهکارهایش را دید. اثری مانند «هفت روز آخر» را کسی دیگر نمیتواند بنویسد و تاریخ ایران بدونشک به خالق این اثر افتخار خواهد کرد حتی اگر امروز ما به آن استفاده نکنیم.
دلنوشته سید مهدی شجاعی برای محمدرضا بایرامی خوانده شد
در بخش دیگری از این مراسم دلنوشتهای از سید مهدی شجاعی که نتوانسته بود خود را به این محفل برساند خوانده شد. شجاعی در این دلنوشته آورده است: «هنر بایرامی در این کندوکاو یا کشف و شهود این است که مخاطب را قدم به قدم همراهی میکند. نثر روان و بیتکلف خصوصیت دیگر اوست. حیا و نجابت در تمام آثار او نمودی عینی و ملموس پیدا کرده است. قلم او نه دچار هیجان مقطعی میشود و نه او پایش را از حیا و نجابت بیرون میگذارد.»
بایرامی مقلّد کسی نیست و نگاهی منحصر به فرد دارد
حسین فتاحی یکی دیگر از نویسندگان حاضر در این مراسم بود که در مورد بایرامی و چگونگی آشناییاش با وی گفت: زمانی که بایرامی سرباز بود، داستانی از من در کیهانبچهها چاپ شد که ظاهرا آن داستان با محل خدمت آقای بایرامی شرایط یکسان و مشابهی داشت. بایرامی با خواندن این داستان از من، ضمن تبریک عید، نامهای دو صفحهای برایم نوشت، اما من دو ماه بعد، طی دو خط با تبریک عید از ایشان تشکر کردم و این باب آشنایی ما بود. همچنان هم این خاطره گاهی برای من تازه و خجالتزدهام میکند.
فتاحی افزود: با گذشت مدتی از آشنایی ما با بایرامی، وی قصهای با عنوان «مرغ مهربان ننه مهتاب» برایمان ارسال کرد. من آن روزگار مسئول قصه کیهان بچهها بودم. بسیار دوست داشتم نویسنده این اثر را ببینم. این داستان به حدی روی من اثر گذاشته بود که میخواستم از نزدیک ملاقاتش کنم. خوشبختانه او را دیدم. جوانی ۲۰ ساله که تازه از سربازی برگشته بود. به این ترتیب بیش از ۳۰ سال از آشنایی ما میگذرد.
وی با بیان خاطرهای ادامه داد: در اوایل دهه ۷۰ که محمود کیانوش به ایران سفر کرده بود، در تحریریه کیهانبچهها و در جلسهای از او خواستیم برای ما سخنرانی کند که بتواند راهنمای کار ما در ادبیات باشد. کیانوش هم خاطرهای از گپ و دیدارش با «روث د» نویسنده سرشناس انگلیسی ارائه داد و گفت: «از او پرسیدم شما در انگلستان چند نویسنده دارید؟» گفت: «شاید بیش از هزار نویسنده داشته باشیم اما از میان آنها، تعداد کمی در زمره هنرمندان به شمار میروند». به تعبیر او «نویسنده باید جریانسازی، هویت و سبک خودش را داشته باشد»؛ چیزی که محمدرضا بایرامی آن را دارد. او در زمره معدود نویسندگانی است که در نوشتنش، مطلقا از کسی تأثیر نمیپذیرد. خودش را میتوان در داستانهایش دید؛ خودی که مقلّد کسی نیست و نگاهی منحصر به فرد تولید میکند که این کار به ویژه در رمان «لم یزرع» قابل بررسی است و من در هیچ کار دیگری، آن را ندیدهام.
فتاحی همچنین تأکید کرد: نویسندگان بزرگ دارای چند ویژگی هستند از جمله اینکه به صورت فطری، نویسنده هستند و دیگر اینکه تجربه خوبی از زندگی برای نوشتن در اختیار دارند که همه اینها در شخصیت ادبی محمدرضا بایرامی قابل مشاهده است.
دوباره سراغ «قصههای سبلان» میروم
محمدرضا بایرامی نیز در این مراسم با قدردانی از اظهار لطف تمامی هنرمندانی که در این محفل به نیکی از او یاد و ستایش کردند گفت: کاش من میتوانستم درباره دوستانم در این جلسه صحبت کنم و شک ندارم اگر این اتفاق میافتاد، تا صبح میتوانستم درباره هر کدام از آنها و آثارشان، برای شما صحبت کنم. من درباره خودم نمیتوانم صحبت کنم. هم حرفهای خوب بلد نیستم و هم خوب بلد نیستم حرف بزنم. به هر حال هر کدام از دوستان که در این مراسم صحبت کردند برای تک تکشان جای بسی صحبت وجود دارد. چرا که هر کدام به شکل دقیق دریچههایی از زوایای گوناگون آثار من را دیده و بیان کردند.
بایرامی افزود: چیزهایی در زندگی وجود دارد که هر چقدر هم رهایش میکنیم و فکر میکنیم که پروندهاش را بستهایم، آنها رهایت نمیکنند؛ این اتفاق برای من در حوزه ادبیات نوجوان افتاده است. «قصههای سبلان» موردی است که سه جلد آن به چاپ رسیده اما فکر میکنم باید بار دیگر به سراغ آن بروم. در حال حاضر هم مرتب برایش فیشبرداری میکنم تا پرونده ادبیات نوجوان را ببندم و دست از سرم بردارد.
نویسنده کتاب «لمیزرع» گفت: گاهی اوقات به خودم و زندگی ادبی خود که نگاه میکنم، حس میکنم شبیه عریضهنویسها شدهام. عریضهنویسی که وقتی خودش آنچه برای دیگران نوشته را میخواند، به گریه میافتد که آیا واقعا اوضاع اینقدر ناجور یا جور است؟
بایرامی در پایان افزود: از همه اساتیدی که کارهایم را دیدند و خواندند و درباره آنها بزرگنمایی کردند، تشکر میکنم. از همه آنها آموختهام و همچنان نیز خواهم آموخت.
در پایان این مراسم مهدی قزلی مدیرعامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی از راهاندازی «ویکی ادبیات» خبر داد و از مدخل محمدرضا بایرامی در «ویکی ادبیات» که توسط بنیاد شعر و ادبیات داستانی در دست تولید است، رونمایی کرد.
انتهای پیام/